نامه شماره 11 به آقای جیم

ساخت وبلاگ
آقای جیم من اصلا نمی فهمم باید تا چه اندازه به تو بگویم دوست. راستش خودم هم دیگر گیج شده ام بس که آمده ای و رفته ای. بس که به کلی رجز خوانی ام بی توجهی کردی. بس که در برابر یک عالمه ذوق و شوقم فقط یک استیکر لبخند تحویلم داده ای. بارها احساس شکستن کرده ام یا لااقل خم شدن. اما هربار قد راست کرده ام و باز دوستت داشته ام. هر بار با خودم گفته ام همینکه برایت ای باران علیرضا قربانی را می فرستد یعنی دوستت دارد. همینکه بهت می گوید برایم دعا کن. همینکه بهت می گوید عقرب بزند به زبانت یعنی نیش حرفهایت را می فهمد. چقدر دلم گرفته آقای جیم . چقدر دلم می خواهد به کسی بگویم من هم کسی را دارم که دوستم داشته باشد. که بگویم چقدر می خواهمش. که دستم را بگیرد و آغوشش را برایم باز کند و مطمئنم سازد که همه جا هست. همه جا با من هست . با من بهترین لحظه ها را دارد. امروز خانه مهناز و مرتضی بودم. می گفت این روزهایی که با مرتضی می گذرد بهترین روزهای زندگی ام است. نمی دانی چقدر دلم از این روزها می خواهد. اینکه فکر کنم خوشبختم. دلم می خواهد روزهای خوشی داشته باشم بعد از اینهمه مصیبت و بلایی که سرم آمده

 می دانم . بخدا که بهتر از هرکسی می دانم زندگی همین مزخرفی ست که هست. میدانم هیچ انتظاری نمیتوان داشت ولی گاهی دلم میخواهد یک نفر برای من دلش تنگ شود. یک نفر دلش بخواهد مرا خوشبخت کند. همینکه دلش بخواهد شاید کافی باشد برای احساس خوشبختی داشتن. 

+ نوشته شده در  جمعه پنجم خرداد ۱۳۹۶ساعت 22:30  توسط بهارنارنج  | 
صدا...
ما را در سایت صدا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bhaledeleman6 بازدید : 128 تاريخ : دوشنبه 8 خرداد 1396 ساعت: 10:01